Dectatroship under democracy (feature)
دربلخ، حکومت دکتاتوری درتحت شعا ع دموکراسی
بلخ یکی ازولایات شمالی افغانستان است که درمرز بین افغانستان و شوروی سابق و کشور ازبکستان امروزی قراردارد. ولایت بلخ همواره درطول تاریخ بنابر موقعیت جغرافیایی اش مورد توجه حکومت های زمان قرارداشته است. اززمان روسها تا به امروزچشم هرقدرت طلبی براین ولایت باستانی وکهن بوده است. درزمان روسها در دهه 80 میلادی ولایت بلخ و شهرک بندری حیرتان یگانه مرزی بود که کمک های روسها به افغانستان انتقال میشد. ذخایر نفت، ودیپو های مهم اسلحه ومهمات دولت ببرک کارمل و داکترنجیب الله درشهرک مرزی حیرتان بود. با سقوط رژیم کمونستی درافغانستان مجاهدین سردمداران حکومت شدند. باروی کارآمدن احزاب اسلامی ولایات افغانستان همانند اموال شخصی مجاهدین بین احزاب مختلف تقسیم بندی شد. دربین احزاب اسلامی مجاهدین یک حزب که سابقه جهادی نداشت نیز نقش داشت که آن حزب جنبش ملی اسلامی جنرال عبدالرشید دوستم بود. ازاینکه شورش علیه حکومت داکتر نجیب الله از شمال افغانستان آغازشده بود و حزب جنبش درین شورش نقش برازنده داشت، عهده داران حکومت وقت ولایت شمالی جوزجان را که زادگاه دوستم بود به حزب جنبش ملی اسلامی مربوط ومنوط ساختند. با آغاز جنگ های داخلی درکابل همه احزاب تلاش ورزیدند تا ازین جنگ ها نفع برده و ساحه نفوذ خویشرا وسعت دهند. جنرال دوستم که درآن زمان از قدرت قابل ملاحظه برخوردار بود چشم حکمروایی بر ولایت بلخ را دوخت. همین بود که جنگ میان جنرال عطامحمد یکتن از قوماندانان حزب جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری برهان الدین ربانی ، رئیس جمهور وقت، و جنرال دوستم درگرفت. پس از چندین جنگ های قلیل المدت و طویل المدت بین این دو، دوستم موفق شد تا عطا را از پای درآورده و به کوههای چهارکنت و مارمل درجنوب شهر مزارشریف متواری سازد. دوستم که از ملیت اقلیت ازبک بود همواره به مشوره یارانش تلاش میورزید تا ملیت خویشرا دربین ملیت های افغانستان مطرح سازد. این حس ملیت پرستی دوستم از یگانه راهی که میتوانست موفق شود، همانا دکتاتوری مطلق بود. دربین سالهای 1993 الی 1995 میلادی که ملیشه های ازبک حکومت محل(بلخ) را به تسلط داشتند، اصلاً فردی جرئت آ ن رانداشت که دربرابر حرف ازبک ها کلمهء برزبان بیاورد. حکومت دکتاتوری دوستم با سقوط کابل بدست طالبان به اوج خود رسید وحس جاهطلبی و یکه تازی دوستم نیز همچنان براوج خود رسید. این حس یکه تازی دوستم باعث شد که پای دوستم را درقتل جنرال رسول پهلوان یکتن از ظالمترین قوماندانان حزب جنبش ملی اسلامی(به اصطلاح عوام چنگیرقرن بیست) بکشاند. تبصره های عوام بر این محور میچرخید که دوستم از نفوذ رسول پهلوان درهراس است و خوف آن را دارد که مبادا روزی رسول پهلوان برعلیه وی قیام کند و فرمانروایی حزب جنبش ومهمتراز آن فرمانروایی ولایت بلخ را از دست وی گیرد. این تبصره ها اوج گرفت تااینکه باعث ازهمپاشی ملیت ازبک شد. جنرال ملک برادر جنرال رسول پهلوان بر علیه دوستم ایستاد و دوستم نیز از قدرتی که داشت استفاده کرده و او را متواری ولایت فاریاب زادگاهش ساخت. درین زمان که طالب ها پیشروی های چشمگیری درنقاط مختلف افغانستان داشتند ملک را متوجه خود ساختند. ملک با طالب ها سازش کرد وآنها را از طریق شهرمیمنه از سمت غربی شهرشبرغان به مزارشریف راه داد. توافق ملک با طالب ها مشروط به یک اصل بود که باید حکمروایی ولایت بلخ به ملک رهبر حزب جدید التاسیس جنبش اسلامی سپرده شود. طالبها که دراول به شرط ملک لبیک گفته بودند، باتصرف شهرمزاراز حرف خود انکارکردند و همین بود که جنگ میان همه نیروهای مسلح احزاب مختلف درشهرو طالبان درگرفت. ازاینکه طالبها درشهر کاملاً ناآشنا بودند درمدت کمتر از سه ساعت ازپادرآمدند. این سقوط طالبها ملیت اقلیت هزاره را برقدرت رساند، زیرا درجریان جنگ با طالبها دوستم به ازبکستان فرارکرده بود و ملک که هم که سازش ننگین را با طالبان کرده بود جرئت نمیکرد ادعای قدرت طلبی کند. باروی کارآمدن ملیت هزاره که از قرنها بدینسو همواره محروم نگهداشته شده بودند، دکتاتوری چنان به اوج خود رسید که زمان دوستم فراموش همه گردید. هزاره ها برای مدتی بربلخ حکمروایی داشتند تا اینکه طالبها موفق به تصرف شهرمزارشریف و تقریباً 95% افغانستان شدند. زمان حکومت طالبها نه تنها به بلخ وبلخیان بلکه به سایر افغانها و جهانیان هویداست. نقطه قابل ملاحظه درزمان طالبها مقاومت احمدشاه مسعود است. دوستم درازبکستان وسپس درترکیه زندگی میکرد. ملک درایران بسر میبرد. حاجی محمد محقق یکتن از قوماندانان نامدار وپرنفوذ حزب وحدت اسلامی ملیت هزاره نیز درایران متواری شده بود. یگانه حزبی که درآن زمان درافغانستان برعلیه طالبها مقاومت میکرد حزب جمعیت اسلامی افغانستان بود. این امر بر محبوبیت این حزب افزود. با ترور مسعود و حملات جیت های جنگی امریکا و همکاری زمینی ملیشه های احزاب مختلف که بسیاری اکنون به وطن برگشته بودند، طالب ها از پادرآمد. این بار امریکا و غرب شخصیت کاملاً جدیدی (حامدکرزی) را برصحنه آورد و برهان الدین ربانی را وادار به انتقال قدرت به او ساختند. حامد کرزی اکنون دیگر رئیس جمهور حکومت انتقالی افغانستان بود. دردوران حکومت انتقالی کرزی ولایت بلخ همواره درتحت حکمروایی حزب جمعیت اسلامی افغانستان بود. جنرال عطا محمد که اکنون به استاد عطامحمد نور مشهور شده بود سلطه قدرت را بدست داشت. لازم تذکر است که طالبها دردوران حکومت خویش کشت خشخاش را دربین مردم تشویق کرده بود و مردم از کشت و تجارت آن نفع خوبی میبردند. هویداست که با فروپاشی طالب ها و با روی کار آمدن حکومت کرزی همه چیز به یکبارگی تغییر نکرد. کرزی و جامعه جهانی با مشکلات و چالش های عظیمی مانند سکه زدن پول جدید برای افغانستان، تشکیل قانون اساسی، دایر کردن انتخابات آزاد، خلع سلاح نیروهای مسلح غیر مسئول و درردیف این همه ازبین بردن کشت خشخاش، روبرو بودند. مقاومت مسعود دربرابر طالبها و سپس تروروی توسط تروریستان القاعده نه تنها بر نفوذ حزب جمعیت اسلامی درکُِل افزود بلکه باعث این شد تا هرفرد از این حزب داد از مقاومت زده وازنام مسعود و مقاومت استفادهء سو کند. کرزی نیز که به این نکته بخوبی پی برده بود، تن به مصلحت ها درداده و وزارت دفاع را به فهیم ، وزارت داخله را به یونس قانونی و وزارت خارجه را به داکتر عبدالله سپرد. با عهده دار شدن سه وزارتخانه کلیدی، درحقیقت به قوماندانان و افراد حزب جمعیت اسلامی مجوز قانونی دکتاتوری درافغانستان توسط حامد کرزی و جامعه جهانی داده شد.
جنرال عطا محمد دیروز و استا عطامحمد نور امروزبا استفاده از نفوذ حزب جمعیت تسلط کامل بر تمامی مزارع تریاک درولایت بلخ حاصل کرد. قوماندانان محلی حاصل تریاک را جمع آوری کرده و سهم مربوط به وی را برایش میرساندند. این منبع عاید با عث شد تا عطامحمد درردیف دیگر نعمات دنیوی به سرمایه که اصلاً تصورنمیکرد دست یابد. درین زمان دوستم از دکتاتوری عطا محمد که زمانی توسط وی از پا درآمده بود نهایت رنج برده و چندین بار بالای شهر مزارشریف عملیات نظامی انجام داد، ولی عطا محمد دیگر آن شخص چندسال قبل نبود. عطا اکنون به قدرت، ثروت، و حمایت دولت مرکزی دسترسی کامل داشت. و دوستم با وجود همه تلاش ها هرگز به شهرمزار دستیاب شده نتواست. شکست های پی درپی دوستم باعث شد تا عطا به قدرت خود بخوبی پی ببرد. این بود که تغییرات کلی درادارات دولتی ولایت بلخ بار آورد. اکنون دیگر ولایت بلخ درظاهر جزء از حکومت مرکزی کرزی بود، ولی درحقیقت امر حکومت مطلق العنان عطامحمد وجمعیت اسلامی درین دیار حاکمیت داشت. باگذشت پنج سال از حکومت کرزی تغییرات زیادی در سایر ولایات افغانستان ببار آمد، ولی ازاینکه حزب جمعیت اسلامی نفوذ زیادی دربین مردم داشت، تغییرات در ساحات تحت کنترول این حزب کمتر دیده میشود. مشکلات حکومت کرزی از آغاز سال 2006 میلادی بدینسو درمناطق شرقی، جنوبی وجنوبغربی بیشترقابل ملاحظه است تا درمناطق شمالی. این امرباعث شده که کرزی به مردم ولایات شمالی کمترتوجه مبذول کند. عطامحمد نیز که اکنون یک شخصیت سیاسی است تا یک قوماندان نظامی، به باریکی این نکته پی برده و از قدرت خویش نه تنها درامورات دولتی بلکه حتی درمسایل مذهبی نیز استفاده اعظمی کرد. مثال خوبی از سوء استفاده قدرت عطا محمدنور تدفین پدرش درمحوطه آرامگاه حضرت علی (رض) خلیفه چهارم اسلام است. درست بخاطر دارم زمانی که عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی توسط طالبها به قتل رسید و دربین مردم مزارآوازه های پخش شد که گویا هزاره ها عبدالعلی مزاری را درمحوطه آرامگاه حضرت علی، درروضه مبارک بخاک میسپارند. تقریباً همه وهمه با آن مخالفت کردند. درپی این مخالفت دو دلیل عمده وجود داشت، اولاً اینکه ولایت بلخ درتحت کنترول هزاره ها نبود، و دوم اینکه عبدالعلی مزاری درمذهب تشیع بود، که در تناسب به اهل سنت نفوذکمتری درولایت بلخ و بالخصوص درشهرمزار شریف دارند. اکنون سوال اینجاست که آیا پدر عطامحمد نور کدام شخصیت مذهبی بود؟ تا جایی که من معلومات دارم نه. آیا کدام شهکار درطول تاریخ بلخ کرده بود که شایستگی آنرا داشت تا درمکان مقدسی مانند روضه ء مبارک بخاک سپرده شود؟ نه. پس چه دلیلی میتواند باعث این امرشود تا وی را در محوطه مقدسی تدفین کنند، جز اینکه پسرش عطامحمد نور یک دکتاتور است و هیچ قدرتی دربرابر وی تاب ایستادگی ندارد. هرآنچه او بخواهد میکند و هرآنچه او بگوید میشود.
با داشتن قانون اساسی (بنام) دموکراسی و با داشتن پشتیبان های قوی آزادیخواه غربی مانند ایالات متحده امریکا، بریتانیا، وسایر دول غربی دخیل درقضیه افغانستان هرگاه دموکراسی درافغانستان پیاده نشود، پس دیگر درهیچ زمانی نمیتوان تصورچنین امررا کرد. بامصلحت های که آقای کرزی درامورات افغانستان میکند، وضعیت هیچگاهی بهتر نخواهدشد.
گرهمین مکتب است واین ملا حال طفلان خراب میبینم
ذبیح الله نوری
0 Comments:
Post a Comment
<< Home